جدول جو
جدول جو

معنی نقاشی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نقاشی کردن
(غَ کَ / کِ دَ)
صورت کشیدن. رسم کردن. ترسیم کردن. تصویرچیزی یا کسی را کشیدن، در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن. رنگ کردن. رنگ و روغن زدن
لغت نامه دهخدا
نقاشی کردن
نقاشی: از امری احساس رضایت خواهید نمود، نقاشی کردن: شما احترام دیگران را برخواهید انگیخت، دیدن یک نقاش: شما برنامه های جسورانه ایخواهید ریخت
- لوک اویتنهاو
اگر بیند که در سقف خانه و دیوار نقاشی میکرد دلیل که به دنیا مغرور گردد. محمد بن سیرین
دیدن نقاشی گری در خواب چهار وجه بود. اول: آرایش دنیا. دوم: کار باطل. سوم: فریب. چهارم: دروغ.
سوداگری و صورتگری درخواب، دلیل باطل بود. اگر بیند که دست خود را به خضاب نقاشی میکرد، دلیل که در کسب خود، خداوند حیله بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
انکار کردن و قبول نکردن و نپذیرفتن و امتناع نمودن و به یک سو رفتن. کیبیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُ کَ دَ)
پاک کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شستن. تطهیر کردن. آب کشیدن. پاکیزه کردن. غسل دادن:
تا بر کف پای تو تواند مالید
دل را همه شب دیده نمازی می کرد.
عسجدی.
و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامۀ نو سازد تقصیر نکند و اگر نباشد تکلیف نکند همان خرقۀ وی را نمازی کند تا چون از گرمابه برآید درپوشد. (کشف المحجوب).
گوزنی که با شیر بازی کند
زمین جای قربان نمازی کند.
نظامی.
و جامه پاره های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی واز آن ستر عورت ساختندی. (تذکرهالاولیاء ج 2 ص 294).
هرچ آن شود پلید نمازی کنند از آب
آب ار شود پلید نمازیش چون کنند.
امیرخسرو (از آنندراج).
من اینجا جامه ها کردم نمازی
خجندی گر ز رومی شست دفتر.
نظام قاری.
دلا به خون دگر دامنی نمازی کن
در آب دیدۀ من خیز و آب بازی کن.
علی قلی بیگ (از آنندراج).
، صاف نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از آلایش پاک داشتن. سره کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ار نه
نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 214)
لغت نامه دهخدا
(غُ شَ / شِ گُ تَ)
جلوه کردن:
دگر شب نمایش کند پیشتر
تو را روشنائی دهد بیشتر.
فردوسی.
، نمودن. راه نمائی کردن. دلالت کردن:
مرا گر بدین ره نمایش کنید
وز آن بند راه گشایش کنید.
فردوسی.
، تظاهر کردن:
به پیروزی اندر نمایش کنید
جهان آفرین را ستایش کنید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سقایت کردن. آب دادن، آب فروختن. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سقایت کردن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ کَ دَ)
از آنجا که شب می خورده است به جای دیگر شدن. (یادداشت مؤلف) : در مستی نقلانی مکن که نقلانی نامحمود بود که گفته اند النقله مثله. (قابوسنامه) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پاک کردن (جامه و غیره) تطهیر: دانشمند گفت: جامه ها نمازی کنیم و کفنها که باب بر آورده ایم در گردنهااندازیم، از آلایش پاک داشتن سره کردن: نمازت را نمازی کن بهفت آب نیاز ارنه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. (خاقانی)، نماز گزاردن: خدای تو جهانی پر فرشته همه از فیض روحانی سرشته فرستاد اینت لطف کارسازی که تا کردند برخاکم نمازی. (اسرارنامه عطار) مقابل نا نمازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباشی کردن
تصویر نباشی کردن
نبش قبرکردن: یکی درآن شهربود نباشی کردی نام اومهرویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاشی کردن
تصویر تحاشی کردن
کیبیدن تن زدنپرهیز کردن دوری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایی کردن
تصویر سقایی کردن
سقایت کردن آب دادن، آب فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشی کردن
تصویر کلاشی کردن
ترفند زدن کلاه برداری کردن، می زدن مست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیایش کردن
تصویر نیایش کردن
عبادت کردن پرستش کردن: (یزدان را نیایش کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
لوضع اللّمسات الأخيرة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
Finalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
finaliser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
kumaliza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
حتمی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
เสร็จสิ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
לסיים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
完了する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
完成
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
menyelesaikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
마무리하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
sonlandırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
চূড়ান্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
अंतिम रूप देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
abschließen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
finaliseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
завершувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
завершать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
finalizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
finalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
finalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهایی کردن
تصویر نهایی کردن
finalizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی